ملورینملورین، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

ملورین نامه

تابستان 1398؛ اول مردادماه؛ پا به دنیا گذاشتم و ملورین نامه روزهای زندگیمه...

نوروز1399

1399/1/1 17:52
نویسنده : مامان
165 بازدید
اشتراک گذاری

درسته که یه غول کوچولوی ترسناک به اسم کرونا اومده توی خیابونا و ما سی روزه از خونه بیرون نرفتیم.....

اما منتظر اومدن عمو نوروزیم....

هفت سین آماده کردیم....

منتظرش نشستیم و نشستیم.....

بازم نشستیم و نشستیم....

اما کسی نیومد.....

تا اینکه با خودم فکر کردم باید لباسای عید رو بپوشیم.....

شاید اینجوری عمو نوروز بیاد ببینیمش....

لباسای خوشگل پوشیدیم و بازم منتظرش نشستیم و نشستیم....

عکسای خانوادگی گرفتیم...

همچنان منتظر نشستیم و نشستیم...

یه دفعه گفتن هورا نوروز اومد عیدت مبارک....

عیدی بهم دادن....

روبوسی خانوادگی به سبک کرونایی کردیم....

اما من کسی رو ندیدم که اومده باشه....

از فرداش بازم نشستیم و نشستیم....

نه مهمونی رفتیم.....

نه مهمونی اومد.....

دلم برا همه تنگ شده....

اما همه از اون غول کوچکه میترسن....

همه در خانه میمانیم تا غوله بد حوصله اش سر بره و از شهرمون بره....

#در خانه میمانیم.

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)


16 فروردین 99 16:58
ملورین جونی چه بزرگ شده❤❤💙💙عیدش مبارک💓💓💞💞
نرگسنرگس
16 فروردین 99 17:05
سال نو مبارک ... دست مامان با سلیقه درد نکنه 
نرگسنرگس
16 فروردین 99 17:06
ما با افتخار دنبالتون کردیم ... خوشحال میشیم شما هم ما رو دنبال کنید .🌸🌸🌸🌸